سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

سوغاتی های سورنا

یکی از لذت بخش ترین قسمتهای هر سفری خرید و پاساژگردیه، هرچند ما امسال به خاطر پسرک جان و اینکه هنوز خیلی برای سفر کوچیکه جایی نرفتیم ولی خاله و مامانی مهربون بخش خوب سفرو به خونمون آوردن. دستشون درد نکنه. ...
5 شهريور 1396

روزهای تنهایی

همه چیز از یکشنبه شروع شد. یک هفته سخت... اما رضایت بخش... مامانی و خاله اینا قرار بود ساعت 2 بامداد روز دوشنبه راهی فرودگاه بشن و بابایی هم برای اینکه تنها نباشه بیاد خونه ما. صبح یکشنبه به همراه عزیز فریده رفتیم بیمارستان نیکان تا سورنای من قبل از واکسن دوماهگی ویزیت شه، البته نیازی به این کار نبود  اما چون خانم دکتر در اولین چکاپ ختنه اینو خواسته بود ما هم رفتیم. برای شب قرار بود عمو محمد و عمه مریم بیان خونه عزیز، برای همین تا از بیمارستان رسیدیم عزیز رفت خرید و بعد هم با هم ناهار رو خوردیم و عزیز رفت پایین تا کارهاشو انجام بده. مامان ساناز هم بعد از خوابوندن شما، خونه رو مرتب کرد، بابا که اومد رفتیم پایی...
4 شهريور 1396

نکته- نکته

بهترینم، شیرین ترینم... روزها با تو زیبای زیباست، ریباترین. پسرم یادگرفته که برای شیر خوردن نکته بگه. سورنای من هر وقت گرسنه است دستاشو نکته میکنه و میذاره تو دهنش. مامان سانازم بهش میگه سورنا سورنا نکته اتو نخور نکته اتو بگو... مامان قربون دستای نازت شه گل پسرم ...
3 شهريور 1396

دومین ماهگرد سورنای من

دو ماهه شدی جان جانان، گل پسرک جان. چه شیرین است روزهای عاشقی با تو، حسم قابل توصیف نیست. سرمست می شوم از حس حضورت، لحظه به لحظه ام با تو معنا می شود اصلا قبل تری از تو بیادم نمیاید، همه چیز برای من با تو آغاز شده،  عاشقی، زیبایی، ایمان و بهشت را تو برایم معنا کردی. بهشتم! خدایم حافظت باشد. ...
1 شهريور 1396